پروین اعتصامی را همیشه در عداد شعرایی آوردهاند که حکمتهای اخلاقی و برخاسته از تجربۀ زیسته را در قالب شعر با مخاطب خود درمیان میگذاشته است. پروین در یکی از همین حکمتنامههای خود، داستان درویش مفلسی را روایت میکند که در اوج حضیض و سیهروزی، ناگهان اقبال به او رو میکند و ندایی از درون زمین، خود را گنج معرفی میکند و به او بشارت میدهد که با یافتن و صرف کردنش، میتواند زندگی خود را از نو به سامان برساند. درویش در عین فقر و فاقه، دست رد به سینۀ گنج میزند و خرسند از افلاسش، پاسخهایی به گنج میدهد. در یکی از این بیتها، درویش خطاب به گنج میگوید:
«چو زر گردید اندر خانه بسیار
گهی دزد از در آید، گه ز دیوار»
داستان ما در این شماره، داستان تکثیر آدمهایی است که دیگر نه به سودای گنج و نه از طریق در و دیوار، که دقیقاً در همین خیابانهای عادی و کوچههای تاریک و باریک شهر، برای سادهترین تا سنگینترین چیزهایی که یک عابرپیاده میتواند با خودش حمل کند، مرتکب بزه میشوند. داستان ما در این شماره، داستان بهت ثانیه، وحشت مستمر و بیاعتمادی دائمیِ بزه است. داستان ما در این شماره، داستان شر مستتر و آشکار در زاویهها، کناره و هر گوشهای از خیابان است که مترصد فرصتی است تا عابران و سوارهها، پیر و جوان، زن و مرد را زمینگیر خشونت خود کند. داستان ما در این شماره، داستان مردانی است که حقِ خود از زندگی را در جیب دیگران میجویند و گمان میبرند که اگر خودشان نباشند، دور گردون این فرصت بادآورده را در اختیار دیگری میگذارد. داستان ما در این شماره، داستان عفونتِ تکثیرشدۀ بزه است.
اندیشه آینده | شماره پنجم – نشریه اندیشه آینده (andisheayande.com)