نشانگان قاب، زبانی گویاتر از کلمات داستان جلد این شماره دارد. سرهایی بیصورت که گویی نمادی از مردمان جامعۀ خودشان هستند. داستان این شمارۀ اندیشۀ آینده، داستان همین سرهای بیصورت و بدنهای گسسته است؛ سرهای بیصورت، نمادی است از سرنوشت غریب جداافتادگی و نادیدهانگاشته شدن؛ گویی قرار است به ما نشان دهد که شبح طردشدگی، اسم، رسم، جنسیت، صنف و طبقه نمیشناسد. داستان مردمانی که بارها و بارها برای آن که شنیده و دیده شوند یا صدایشان در میان صداها باشد، هر کاری که میشد کردند، اما نشد. داستان این شمارۀ ما، داستان تنهای رنجوری است که کتیبۀ اخوان را تداعی میکند؛ گروهی در زنجیر که تلاش دارند تا خودشان را از آن برهانند و کسی از میانشان فریاد برمیآورد که راز و رمز رهاییشان، بر کتیبهای نقش بسته است. عرقریزان و تقلاکنان، سنگ را برمیگردانند تا کتیبه را بخوانند، اما کتیبه به ریششان میخندد؛ روی کتیبه چنین نقش بسته است که:
«كسي راز مرا داند
كه از اينرو به آنرويم بگرداند»
داستان این شماره، داستان تقلاها و تلاشهای سرهای بیصورتی است که نادیدهانگاشته شدند و نابرابری، میانشان گسستی عمیق ایجاد کرده است و تمام تقلاهایشان برای آن که راه رهایی بیایند، با ریشخند کتیبه مواجه شده است، داستان چرخیدن درب بر پاشنۀ نادیدهگرفتن است. داستان بخش مهمی از مردم که «بهکنارینهاده شدند». داستان گسست طرد و شکاف نادیدهگرفته شدن است. مهم اما همان دستِ فراز یکی از میان سرها است، داستان دست فراز سری که با شمع در میان دستش، هوار میزند که حتی اگر هزاربار هم کتیبه را بچرخانیم، هنوز امید هست.
اندیشه آینده | شماره ششم – نشریه اندیشه آینده (andisheayande.com)