گروه سیاسی:در یادداشت پیش رو دکتر احمد نادری، مدیر گروه انسان شناسی دانشگاه تهران معتقد است دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا جهان را در شوکی بی نظیر فرو برد. شاید هیچ کس به اندازه خود ترامپ به پیروزی اش اطمینان نداشت و همین مساله یعنی ایمان به پیروزی، پیش برنده وی در رقابتی سخت با یک “سیستم” بود.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از فارس متن این یادداشت به شرح زیر است:
ترامپ یک “کارگزار” بود که با سیستم ایالات متحده درافتاد و همین البته سبب اقبال توده ها به وی شد. در این نوشتار سعی در بررسی علل انسان شناختی و اجتماعی به قدرت رسیدن ترامپ داریم.
پایگاه رای ترامپ کجاست؟ شاید هیچ تحلیل اجتماعی نتواند مانند این گفته برنی سندرز، علت اصلی رای آوری این “پدیده” را تبیین کند که: ترامپ از عصبانیت طبقه متوسطی نادیده گرفته شده و توجه ناشده و خسته از اقتصاد و سیاست استفاده کرد و به قدرت رسید. ترامپ اعجوبه ای است که ریشه در طبقه بالای جامعه دارد (چراکه یکی از ثروتمندان بنام آمریکا و صاحب برند است) اما توانست رای خود را از طبقه متوسط بگیرد. حال سوال اینجاست که چرا طبقه متوسط (و به طریق اولی طبقه محروم) آمریکا به وی رای دادند؟ بنظر می رسد نگاهی کلی به متغیرهای ذیل می تواند نقطه شروع بحث باشد:
الف) زنان. با وجود حمله های بی وقفه کمپین کلینتون در مورد رسوایی های ترامپ در ارتباط با زنان و گفته های وی در مورد زنان، اما این ترامپ بود که توانست رای زنان را تا حد زیادی به خود اختصاص دهد واین مساله برای کلینتون که خود یک زن بود، یک فاجعه محسوب می شود که نتوانست رای زنان را از آن خود کند.
ب) اقلیت های نژادی. با وجود اینکه ترامپ وقت خود را صرف همراه کردن رای اقلیت های نژادی و رنگین پوست نکرد، اما توانست رای خود را هم از میان آنان جمع کرده و هم در بخش زیادی از سفید پوستان رای خود را تثبیت کرد.
ج) جوانان. در مقایسه با کاندیداهای جمهوی خواهان در دوره قبل، و همچنین در مقایسه با کلینتون، ترامپ در این دوره توانست رای قاطبه جوانان را با خود همراه کند و این خود یکی از علل پیروزی وی محسوب می شود.
د)حاشیه نشینان و روستائیان: بطور سنتی، مردم آمریکا در شهرهای بزرگ به دموکراتها رای می دادند و مردم مناطق حاشیه ای و روستایی طرفدار جمهوری خواهان. در این انتخابات، این سنت به کمک ترامپ آمد و رای قابل توجهی را به سبد ترامپ واریز کرد. مضاف اینکه در شهرها نیز وضع وی بسیار خوب و غیر قابل تصور بود.
اما سوال اصلی هنوز باقی است که چرا متغیرهای بالا همگی ترامپ را به کلینتون ترجیح دادند؟
پاسخ را می توان در ذات جامعه آمریکا یافت و در عناصری که به مثابه اسطوره در ناخودآگاه ذهن آمریکایی ها رسوخ کرده است. کلیدواژه های این پدیده تاریخی را می توان در مفاهیمی همچون “رویایی آمریکایی” و “آمریکای قدرتمند” یافت. این دو مفهوم که سالهاست به عنوان اسطوره های بنیادین دولت-ملت آمریکا مطرح بوده اند و به مثابه ناخودآگاه ملت درآمده وتوسط رسانه ها و نظام تبادل نمادین بازتولید و نهادینه شده اند، کلید رای آوردن ترامپ اند. دولت-ملتهای مدرن بر اسطوره های بنیادین بنا شده اند و این اسطوره ها به مثابه ارکان خدشه ناپذیر ملتها، آنچنان مورد دفاع مردم اند، که کوچکترین تعرضی به آنها با واکنش ناخودآگاه و البته بعضا سخت مردم (ملتها) همراه خوهد بود. اسطوره های دولت-ملت آمریکا مفاهیم سرزمین فرصت ها، رویای آمریکایی، و آمریکای قدرتمند است که سالها نه تنها در ذهن مردم آمریکا نهادینه شده است، بلکه نظام رسانه های موفق آمریکا که ریشه در نظام سرمایه داری مدرن دارد، توانسته است در ذهن سایر مردمان دنیا نیز آنها را جا انداخته و نهادینه کند.
اگر نیم نگاهی به شعارهای انتخاباتی ترامپ داشته باشیم، می توان بازگشت به اسطوره های بنیادین آمریکا را به راحتی در آنها مشاهده کرد. شعارهایی همچون : دوباره آمریکا را بزرگ کن، بازسازی آمریکا و … و مهمتر از همه مخالفت جدی وی با سیستم موجود در آمریکا و به چالش کشیدن این سیستم در طول مبارزات انتخاباتی و نمایان کردن فساد سیستماتیک در آمریکا، که می توان نمود آن را در جمله معروف وی که: به واشنگتن رفته و سیفون را می کشیم، جلوه گر شد؛ همه و همه نشان از شناخت دقیق ترامپ و کمپین انتخاباتی وی از جامعه آمریکا دارد.
ترامپ با یکسان جلوه دادن حزب مستقر (دموکراتها) با فساد سیستمی؛ و از سوی دیگر تکیه بر شکافهای اجتماعی و اقتصادی و نارضایتی های مردم از این وضع؛ و با سرلوحه قرار دادن شعارهای اسطوره ای و موجود در ناخودآگاه هر آمریکایی، تمامی کارتلهای صنعتی و بنگاه های اقتصادی و غول های رسانه ای و صف طولانی سیاستمداران حامی کلینتون (که هم جمهوری خواه و هم دموکرات بودند) را به سخره گرفت و توانست یک تنه و به عنوان یکی از پدیده های قرن بیست و یکم، نام خود را به ثبت برساند.
اسطوره رویای آمریکایی یک رویای کاپیتالیستی یا لیبرالیستی و مبتنی بر مفهومی به نام خوشبختی و سعادت است که خود در فلسفه روشنگری و قرن 18 به بعد و سال های انقلاب آمریکا ریشه دارد. در آن زمان گفته می شد آمریکا سرزمین فرصتها (Land of Opportunities) است و این اندیشه تبلیغ می شد که افراد در آنجا فرصتهای برابر و آزادانه دارند و بنابراین، پیشرفت و سعادت را در آنجا می توان دنبال کرد. بنابراین موضوعِ ساختن آمریکا یا از آمریکا یک مدینه فاضله ساختن بطور ویژه توسط سیاستمداران آمریکا دنبال شد که البته فراز و فرودهایی هم داشت. رویای آمریکایی کم کم به مهاجرت های گسترده انجامید و قضایای سیاسی و تاریخی مانند دو جنگ جهانی، عملا آمریکا را بعنوان یکی از قدرتهای مطرح دنیا به مردم شناساند و آمریکایی ها نیز در داخل به تبدیل شدن به مردمی استعمارگر تن دردادند و این مفهوم اساسا در ناخودآگاه آنان بازتولید شد. لذا مفهوم رویای آمریکایی یکی از اسطوره های جدی مردم آمریکا شد.
با نگاهی گذرا به شعارهای انتخاباتی ترامپ، می توان این مفاهیم را در آن برجسته دید: کارگران و لزوم توجه به آنان، اشتغال زایی، بازگرداندن مشاغل، افزایش درآمدها و بازگرداندن استاندارد زندگی مردم، ثروتمند کردن مردم و … . این مفاهیم و تمام مفاهیمی از این دست، به خوبی نشان دهنده این مدعاست که ترامپ با حمله به وضع موجود (که مسبب آن دموکراتها هستند)، با ترسیم کردن مدینه فاضله از پیش موجود در اذهان آمریکایی ها یعنی آمریکای رویایی، توانست رای اقشار مختلف و چهار متغیر گفته شده را به سبد خود واریز کند و از آنجا که خود یکی از ثروتمندان جامعه است، توانست با ترسیم الگوی موفقیت خود، در یک فرایند کاملا متناقض، رای طبقات پایین و متوسط را به خود اختصاص دهد.
مفهوم آمریکای قدرتمند نیز دیگر اسطوره بنیادین است که ترامپ بر آن دست گذاشت آمریکایی که شکست ناپذیر و مقتدر است، نه آمریکایی که از دید ترامپ تن به خفت باج دادن به ایران داده است. موضع گیری های وی در مورد خاورمیانه و بطور مشخص در مورد ایران در موضوع برجام، و همچنین موضع گیری ها بر سرناتو و هزینه هایی که آمریکا بی دلیل برای حفظ امنیت بسیاری از کشورها می کند؛ نشان دهنده این نکته است که وی بطور جد معتقد است که دموکراتها آمریکا را ذلیل کرده اند و تنها راه حل بازگشت به آمریکای قدرتمند و مقتدر، رای دادن به اوست.
با اوصاف گفته شده می توان چرایی رای دادن زنان به وی (علیرغم بازنمایی او بعنوان یک ضد زن تمام عیار توسط کلینتون) را درک کرد. میل به اقتدارگرایی در ناخودآگاه مردم آمریکا و حتی زنان نهفته است و این میل ریشه در تاریخ و تمایلات امپریالیستی آمریکایی دارد که به مردم و ملت آمریکا نیز نفوذی جدی داشته است. از اینرو، یکی از دلایل رای چهار متغیر تعیین کننده گفته شده، همین میل به اقتدارگرایی و بازنمایاندن آمریکا بعنوان موجودی ذلیل (که نتیجه سیاست های دموکراتهاست) توسط ترامپ است.
در واقع، ترامپ با انگشت گذاشتن بر ناخودآگاه مردم آمریکا و بیدار کردن ناخودآگاه اسطوره ای آنان، موفق شد به یکباره مسیر تمامی سیاستگزاری های داخلی انتخابات آمریکا را عوض کند و این، به معنای شکست تمامی تحلیل های علمی در رشته های گوناگون اعم از علوم سیاسی و علوم اجتماعی، اقتصاد و مهمتر از همه روابط عمومی است. این پیروزی نشان داد که چگونه می توان نظرسنجی ها را به سخره گرفت و بار دیگر، علوم مختلف انسانی را در بهت و شوک فرو برد.
می توان پیروزی ترامپ را بازسازی رویای آمریکایی با چاشنی اقتدارگرایی نامید. دو اسطوره ای که در این برهه تاریخی، خود را در وجود ترامپ جلوه گر کرده اند و مردم وی را با این اسطوره ها یکسان انگاری می کنند. چیزی که نخبگان قدرت و الیت آمریکایی (دموکراتها و بسیاری از حمهوری خواهان) آنرا هنوز نفهمیده و سعی در انکار آن هستد.
این که سرنوشت ترامپ و دولت وی چه خواهد شد و اینکه آیا او می تواند شعارهای داه شده را در بازگشت آمریکا به اسطوره هایش عملی کند، نیاز به تحلیلی جداگانه و البته زمان دارد که از حوصله این نوشتار بیرون است، اما بطور مختصر می توان گفت که آمریکای پساظهور ترامپ و همچنین جهان در این دوره شاهد دگرگونی های جدی خواهد بود.